خصوصیه ...

خصوصیه

آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. 
هی می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته بود،خب چادر سرش بود گفت:
آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه.
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه!
گفتم: این خانم ماست.
گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟
همه خندیدند.
گفتم: خدایا نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید!!!
بلند گفتم: آقای راننده!
زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقاجون، ماشینه!  ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟!دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت: چادر روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب ،چرا چادر روش کشیده؟
گفت:چه میدونم چادرکشیدن کسی سیخونکش نکنن،خط نندازن! 
گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟
گفت:حاجی جون بشین توروقران این ماشین عمومیه،کسی چادر روش نمیکشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن!
"منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم:.
این خصوصیه، روش چادر کشیدم...




[ پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه