در همیشه باز (حکایت)

در همیشه باز (حکایت)

 

مردی در گوشه ای به راز و نیاز به درگاه الهی می پرداخت و چنین می گفت:

 

خداوندا، کریما، آخر دری بر من بگشای.

 

صاحبدلی از آن جا گذر می کرد سخن مرد شنید و گفت:

 

ای غافل این در کی بسته بوده است!

 

منبع:روزنامه خراسان




[ سه شنبه 23 تیر 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (1) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه